چقدر ثانیه ها نامردند

گفته بودند که بر می گردند 

برنگشتند و پس از رفتنشان

بی جهت عقربه ها می گردند

آه این ثانیه های نامرد

چه بلایی به سرم آوردند

نه به چشمم افقی بخشیدند

نه ز بغضم گره ای وا کردند

از چه رو سبز بنامم به دروغ

لحظه هایی که یکایک زردند

لحظه ها همهمه هایی موهوم

لحظه ها فاصله هایی سردند

آه بگذار ز پیشم بروند

لحظه هایی که یکایک دردند


عمری ست ادعایی داریم
هزار سالی شده و....



برچسب‌ها: انتظار
+ نوشته شده در  شنبه نهم دی ۱۳۹۱ساعت 7:8  توسط برجک زنی با لباسی خاکی  | 
غرولند این مسافر

غرولند آن مسافر

قر و اطفار عروسکان عابر

غم نان غم گرانی

غم آلودگی هوا و حال و روز

کشور

همه را

     - به جز غم تو-

همه را جواب کردم

تو نبودی و مسافرکش پیر

باز خندید

که کرایه را دوباره

دو نفر حساب کردم

محمد مهدی سیار

 


برچسب‌ها: انتظار
+ نوشته شده در  جمعه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۱ساعت 19:41  توسط برجک زنی با لباسی خاکی  |