نظر م...

البته ! من هم دیدم . دیدم که چطور سالها یکی از زندگی عقب موند چون توی صف نمازخونای ریاکار مسجدی نبود و تو خونه با خداش خلوت میکرد .این تازه یه یه قسمتشه . شما غصه شاگردای منو نخور مطئن باش محارب با خدا و پیغمبر !! تحویل نمیدیم .


خوش باش جناب . خوش باش .

وقتت و بختت متعالی که البته هست .

ضمنا من ادعای روشنفکری نکردم اما مرتجع هم نیستم

اونی هم که ماشینشو واسه گرسنه های سومالی فروخته .. حالا بماند ."چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. " حالا الله اعلم این چراغ رو میذارن واسه اهالی خانه کورسو بزنه یا میذارن واسه لوسترهای کاخهاشون !هه

بدرود .


جواب بنده
اولا اینکه محارب تحویل بدی یا نه با خداست ولی مطمئنن مسلمان به معنای واقعی تحویل نمیدی ته ته اش مسلمان آمریکایی شبیه خودت
ثانیا در مورد ریا هم نظرم
ثالثا در مورد چراغ و خانه و.... خدا تو قرآن میگه اونی که به وقت نداری کمک کنه ثواب و اجرش چندین برابره وچه و چه البته اگر این قسمت قرآن با نظرات حضرت بیکن مطابقت داشته باشه و شما قبولش داشته باشید
رابعا در مورد کاخ و کاخ نشین نه رهبرم نه رییس جمهورم ونه پدرم و نه خودم کاخ نشین نیستند حالا برا محکم کاری مرگ بر هرچی کاخ نشین و هر کسی که خوی کاخ نشینی داره

در مورد ارتجاع و روشنفکری هم برو کتاب جلال رو بخون

+ نوشته شده در  سه شنبه پانزدهم شهریور ۱۳۹۰ساعت 20:33  توسط برجک زنی با لباسی خاکی  | 
سلام
فرموده بودید ننه هاشون از دست دختراشون سیر شدن ویک سری افاضات دیگه
خانم یا آقا من شما رو نمیشناسم اما
همسر دوستانم و مادرانشون رو خوب میشناسم
کارشناسی ارشد حقوق دانشگاه علامه با دفتر وکالت در خیابون شریعتی یا دانشجوی دکتری دندانپزشکی دانشگاه تهران و مادرانشون هم اکثرا قبل از انقلاب دانشجو بودن مثل مادر خودم و به خاطر چادرشون از سر جلسه امتحانات اخراجش شده بودن و بعد انقلاب خیلی هاشون عضو دانشجویان پیرو خط امام بودن همونایی که لانه جاسوسی رو گرفتن
و همه شون 14 سکه
و همسرانشون یا مثل مرتضی فوق لیسانسش رو از اروپا گرفته و داره میره آمریکا برای دکتری یا  مثل احمد لیسانس الکترونیک از دانشگاه تهران و فوق از خواجه نصیر و دکتری رو هم داره میره کانادا
و شما نمیدانم شاید باید دوباره فکر کنی
اما در مورد سومالی امام صادق (ع) میگه اونقدر که پولدارها به فقرا محتاجند فقرا به پولدار ها نیاز ندارند
شما کمک نکن اما من آدم میشناسم پژو 405 خودش رو فروخت و به سومالی کمک کرد حالا برو بیشتر فکر کن
خانم معلم فکر کنم قبلا به وبت اومدم خجالت میکشم که تو میخای بچه های مار و تربیت کنی
سال 60 مدرسه مادرم رو بمباران کردن مادرم مدیر بود 24 تا از دانش آموزانش شهید شدن
و این برای من یه درس که همیشه یه جبهه ای هست حتی تو مدرسه و امثال تو نفوذی به داخل جبهه ی خودی هستن
یا علی
+ نوشته شده در  سه شنبه پانزدهم شهریور ۱۳۹۰ساعت 15:50  توسط برجک زنی با لباسی خاکی 

به نام خدا

سلام

تو ماه رمضان دوره زبان میدیدم به همراه همکارام که با هم ماه ها در یک خوابگاه و کمپ تو گرما و سرما کار میکنیم دور از خانواده هامون یعنی 20 روز تو بیابون با هم هستیم و 10 روز میایم خونه یعنی از زن و بچه ها مون هم بیشتر با هم هستیم به قول یکی تا همدیگر رو نمیبینیم دل تنگ میشیم اما خانواده ها رو نمیبینیم نه دلتنگ نمیشیم!!!!!!!!!!!!!

بگذریم

من همیشه حدود 200 هزارتومنی تو جیبم میزارم عادت شده یه کم!

دوره زبان رو تو یه آموزشگاهی بودیم تو ماه رمضان تمام هفته سر کلاس و بعدش بعضی سر کار میرفتن و من و عده ای میموندیم تو خوابگاه آموزشگاه حتی این اواخر جمعه ها کل ماه رمضون 4 تا افطار و 2 تا سحری خونه بودم

یه روز حساب کردم 100 تومنم نیست یعنی کجا گم شده خونه و خوابگاه رو خوب گشتم نبود!

روم نشد به بچه ها بگم بالاخره این یعنی دزدی گفتم یعنی چی شده؟ به این نتیجه رسیدم که گم شده بی خیال شدم گفتم 100 تومن پولی نیست....

تا یه روز همکار اهوازی ام گفت " هدستم" نیست!عجیب بود

چند روز بعد اومد گفت mp3 آکبندی اش که شرکت خریده بود برامون گم شده

بعدش حوله و لیف یکی بعد فلش 16 گیگ یکی و50 تومن یکی و....

رفتیم به مسئول آموزشگاه گفتیم تو جواب گفت " مگه کلید دست خودتون نیست" یعنی دزد از خودتونه!

رفیقم تو جوابش گفته بود اینا برجی 1ونیم حقوقشونه نیازی ندارند

بگذریم!

تا اینکه یه روز یکی از بچه ها تو خوابگاه خوابیده بودصبح بوده و ما سر کلاس که یکی از نظافت چی ها که اتفاقا سرباز هم هست اومده داخل خوابگاه تا رفیقم میبینه میگه آقای.... نیست؟

این رو که به من گفت شک کردم ، رفیق اهوازیه گفتن پشت پنجره وایستیم تا اومد دزدی بگیریمش

اما من یه فکر بهتر داشتم یه مدتی توی شرکت نصب دوربین کار کرده بودم گوشی یکی از بچه ها رو که دوربینش 5 بود رو جایی جاسازی کردم و گذاشتم فیلم بگیره من و جواد فقط میدونستیم

کلید رو گذاشتم رو در و رفتیم ، اون روز دخترا هم کلاس داشتن و سرویس بهداشتی مشترک اونجا دردسری بود ،

نوبتی من و جواد میومدیم بیرون فیلم چک می کردیم داستان شده بود استاده شک کرده بود که امروز چرا میرن بیرون دخترا هم که هستن!

پرسید کجا میرید من گفتم" استاد میریم توالت من کشیک میدم دخترا نیان تا رفیقم راحت کارش رو بکنه"

1ساعت بعد جواد اومد گفت دزد رو گرفتم.... همون سربازه بود...کلید تموم کمد ها رو داشت رفتیم سراغ مسئول داخلی آموزشگاه اول قبول نکرد گفت" احتمالا داره نظافت میکنه.... اصلا این بنده خدا باباش پولداره...."

رفتیم پیش مسئول کلاس ها و آسایشگاه" درست میگید سربازه دزده"

خلاصه کنم وقتی به یارو گفتیم جا خورد بعدش فهمیدیم که

2 تا سیمکارت و 1 دیکشنری و .... دزدیده بود

همه رو آورد

بعد من یه شکایت تنظیم کردم با تبصره های قانونی و.... و کشیدمش دادگاه نظامی و شدم نماینده تام الاختیار همه بچه ها

امروز ساعت 1و نیم سربازه بهم زنگ زد که آقا من دادگاه رفتم برام جریمه بریده و....بیا من ببخش تو رو خدا

همه چیز رو میدم جریمه هم میدم فقط زندان نرم

من گفتم نه نمی بخشم پولمم هم نمیخام باید تربیت بشی به بقیه بچه ها هم زنگ زده بود

الان موندم چکار کنم

اگه بخوام عدالت اجرا بشه باید منتظر باشم فردا خدا هم با من با عدالت برخورد بکنه که وا ویلاست

با صورت تو جهنم

اگر هم ببخشم و اینجا جلوش رو نگبرم امکان داره تخم مرغ دزد شتر دزد بشه چکار کنم؟

باید فکر کنم

 

+ نوشته شده در  سه شنبه پانزدهم شهریور ۱۳۹۰ساعت 15:4  توسط برجک زنی با لباسی خاکی  | 

بسم الله

امروز رفتیم نماز عید فطر پشت سر آقا

تو خیابون کشاورز بودم

وقتی نشستم یک دفعه متوجه شدم کنار دستمون یه امیر ارتشه کنار دستش یه سردار کنار دست سردار یه سرلشکر و کنار دست اون دوباره یه سردار و جلو شون هم یه سردار ناجا

با لباس شخصی بودن کسی هم نمیشناختشون

تو کشور فکر کنم 8 یا 9 تا سرلشکر بیشترنداریم

خرما تعارف کردیم و برداشت

محافظ هم نداشتن

برام جالب بود همه کنار دست هم بودن

واقعا خاکی بودن

(هوا پر از غباره   زمین چه بی بهاره....شبا برای تو..) دوباره محمود کریمی

تو اینترت بزنید بی بال پریدن

مجموعه دست نوشته های نثر گونه ی قیصر امین پور

واقعا زیبا ؟ نه دیوانه کننده است خیلی زیباست

دعام کنید میخام از یکی خواستگاری کنم راهش بلد نیستم

خودشم نظرم میدونه ولی خوب سخته

دعا کنید هرچی خیره بشه

بیشتر دوستام با 14 سکه عقد کردن آخریشم این رفیقم فرد که تو ماه رمضون آقا عقدشون کرد منم تو همین فکرم که اگه بشه مثل اونا رهبری عقدم بخونه سر همین نمیتونم بیشتر از 14 تا سکه بدم چون آقا بیشتر از 14 تا رو عقد نمیکنه شما دعا کنید بشه!

یا علی

+ نوشته شده در  چهارشنبه نهم شهریور ۱۳۹۰ساعت 23:26  توسط برجک زنی با لباسی خاکی  | 
بسم الله "ما به سر دغدغه ای هیچ نداریم ...همگی جمله فداییم... و پرستار تب زمزمه هاییم...چه شکوهیه و جلالیست ...در این مرحله از خلقت آدم... تا ملاقات خدا هیچ نمانده... بیایید..بیایید...در میکده باز است...ببینید...ببینید کار ما از حد پر حادثه عشق گذشته ...ما به سر دغدغه ی هیچ نداریم....بمانید که شب عشق درازه...واسم نگاهت نفسه...نفس بدون تو بسه ..بزار بیام کرببلا....که بی تو دنیا قفسه...." محمود کریمی داره میگه امشب نخاین چیز درست و درمون بنویسم دلم گرفته...رمضانم هم رفت....ما آدم نشدیم دارم حاجی (منصور) گوش میدم " آهای اونایی که هی میگین کی میخای بیای به کربلا از من نیاز می رسد و از تو ناز حسین دردسری شده سفر کربلای من" از قدیما آخر دهه اول محرم و آخر رمضان دلم بدجوری می گرفته امسال هم مثل قدیما شدم "به خدا کربلا رفتن با مهدی صفا داره...."(سلحشوره انگار) مجبورم قایمکی مداحی گوش کنم چون حاج خانم گیر میده شب عید و مداحی؟(و جواب همیشگی من کل یوم عاشورا و....) " دلم برا حرمت پر میزنه دلم برای تو دلبر میزنه"(محمود کریمی) بدجوری امسال دلم یاد حامد و محمد افتاده بودم...تو نماز شب...وقت افطار... شاید امسال رمضان آخرمه...شاید دیدار نزدیکه... شاید... "خدا کنه ماهم جونمون فدای زهرا بشه... عذامون و..مردنمون... حتی بهشت با همه ی نهرهای خود چنگی به دل نمیزند اگر کوثری نداشت" "دیروز اگر به فاطمه سیلی نمیزدند دنیا ادامه داشت..... مادر مهربونه"(حاجی) رمضان عجیبی بود دوری از خانواده و روزه و... " آرزوه دیگه نرسیدمم نرسیدم مشکلی نداره که..." مداحی سریع خاموش کردم! حاج خانم اومده میگه 1 ساعت میخوابم بیدارم کن اعمال داره یه نماز که هر رکعت 1000 تا قل هو الله خدا توانایی بده به من هم!!!!!!! بدجوری گیر داده بود ازدواج کنم داداش بزرگه شرط ازدواجش رو عقد زودتر من گذاشته امروز دیگه گفتم برید جلو... سخته... " خدایا من نمیفهمم خیلی بدبختم....میخای با ما چکار کنی...." " اگر موندگاری هستیم یه نشونه ای بده ...." حاجی میگه آی خدا آآآآآآآآآآآآآآآآآآیییییییییییییییییییی خدا شرطمون شهادتم بود...حقوقه چندمیلیونی میخام چکار؟زن میخام چکار؟ دوره زبان و چه و چه میخام چکار ؟؟؟قرارم شهادت بود پس چی شد؟ کجاست رحمانیت و رحیمیتت؟ "پس چرا ما رو دم در نگه داشتی ............ تو که آخر گره رو باز میکنی پس چرا امروز و فردا میکنی؟ بیچاره تر از من گیر نیاوردی به کی بگیم اشکو الیک.... ما رو ول نکن ما به دردت میخوریم" حاجی میگه - رو دسکتابم عکس قدرت ارگانیک رو گذاشتم قدرت نرم و سخت و نیمه سخت ...آخه جنگه...ولش کن حال توضیح ندارم- شبا برای تو هق هق میکنم ....واسه غم تو دق میکنم (کریمی) اگه خلصنا من النار شدی عیدت مبارک وگرنه مثل من ضرر کردی یا علی
+ نوشته شده در  سه شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۰ساعت 23:1  توسط برجک زنی با لباسی خاکی  |